باران، آبرویم را خرید شبیه مردی که گریه نمی کند به خانه برگشتم

تنهای حقم هست

عشـــق نه ظاهر میشناسد و نه زیبایـــی،

باران، آبرویم را خرید شبیه مردی که گریه نمی کند به خانه برگشتم

 

 

قلبم
هر چیز را هم که “تقصیر” من بیندازی “عاشق” شدن من ،

تقصیر توست

عاشقتم نفسم .
.................................................................................
.همه می گویند "سخت گیر"م!

راست می گویند ....

همین است که انقدر "سخت"

به تــღــو

 

"گیر" داده ام .

..............................................................................

میخواهم راحت باشم...!

 

بی جسارت و بی خجالت...

 

 

 

در جواب ؛ چه خبرها؟

 

چشمانم را ببندم و بگویم ،

 

 

 

ناخوشی...

..........................................................................................................................

یک روز میـرسـد یـــک مـلـافــه سفـــیـد . . .

پــایـان میـدهـد بـه مـن . . .بـه شیـطنـت هـایم . . .بـه بـازیگـوشی هـایم . . .

بـه خــنـده هـای بـلـنـد و تلـخـم . . .

روزی که همــه بـا دیـدن قـطعـــه عـکسم بـُــغـض مـیـکنـنـد و میگـوینـد :

دیـوانـــه دلمـان بـرای دلـقـک بـازی هـایـت تنـگـ شــده !

...............................................................

 من آن ابرم که بارانش تو هستی... ؛

همان یوسف که کنعانش تو هستی...

مسافر میشوم تا آخر عمر ؛

در آن راهی که پایانش تو هستی.

....................................................'

 


نظرات شما عزیزان:

ساناز
ساعت9:03---17 شهريور 1393
ه غروبی بود چه شبی خواهد شد…



***



من و تو



دست ها در هم گره چشم ها در هم تنیده



کنار امواج وحشی



کنار آن شراره های داغ



بعد از آن آب تنی طلایی



***







و حال عطر شب بوها



“سمفونی جیرجیرکها”



نوای گیتار بیگانه ات با همراهی صدای من



طعم بستنی بهارنارنج ِ تابستانی



جای ستارگان خالی



کمی هم نور مهتاب



شاید وقتش فرا رسیده



شکستن همه ی ِ استقامت ها<img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(3).gif" width="18" height="18">


سحرناز
ساعت22:27---31 خرداد 1393
علی وبتو دوس دارم چرا کامنت گذاشتم تایید نکردی؟؟؟ها؟؟؟،؟؟؟؟؟؟

مطلب جدید هم بذار خب
پاسخ:باشه ابجی گلم


سحرناز
ساعت13:36---5 خرداد 1393
دلم گرفته
دلم میسوزد برای خودم
دلم میسوزد برای دلتنگیهایم
برای هق هق زدنهای شبانه ام
برای اشک ریختن های آرام و بیصدایم
برای ای کاش هایی ک تمامی ندارد
بگذار بسوزم و خاکستر شوم
تا دیگر دلی نباشد ک بگیرد


شیوا
ساعت23:09---18 ارديبهشت 1393
دختر کوچولو هی به مامان و باباش اصرار می کنه


که اونو با داداش کوچولوش تنها بذارن.


اما مامان و باباش می ترسیدن


که دختر کوچولوشون حسودی کنه


و یه بلایی سر داداش کوچولوش بیاره.


اصرارهای دختر کوچولو اونقدر زیاد شد که


پدر و مادرش تصمیم گرفتن اینکارو بکنن


اما در پشت ِ در اتاق مواظبش باشن.


دختر کوچولو که با برادرش تنها شد ...


خم شد روی سرش و گفت :


داداش کوچولو! تو تازه از پیش خدا اومدی


به من میگی قیافه ی خدا چه شکلیه ؟


آخه من کم کم داره یادم میره



پاسخ:خیلی حرف قشنگی زدی شیوا گلم مرسی


بنده خدا
ساعت13:19---5 ارديبهشت 1393
مثل همیشه عالی داداشی.سلیقت عین خودت 20.
پاسخ:lمحیا مرس گلم 9 یادمه علی 20


بنده خدا
ساعت13:10---5 ارديبهشت 1393
بهترینم خوبی؟

خبری نیست از تو!

دل من میخواهد که بدانی بی تو دلم اندازه دنیا تنگ است

یادت ای دوست به خیر.....
پاسخ: محیا مرسی گلم دوست دارم ابجی


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ جمعه 5 ارديبهشت 1393برچسب:, ] [ 1:16 ] [ علی ] [ ]